عصر طلایی

ساخت وبلاگ
طرف دائم اینور و اونور میشه و زیرآبم را میزنه، به اصلاح عضو شورای شهر هم است (خیرِ سرش)، نمیدونم چه هیزم تری بهش فروختم ولی اینو میدونم که با آن چهره متظاهرش که خودش را از آن مذهبی های دو آتیشه میدونه، خیلی ها را چزونده، برام مهم نیست بذار هرکاری میتونه بکنه، رزقم مشخصه و میدونم چند چندم با خودم، درستش اینه که به اینجور آدم ها توجهی هم نکنم، فقط به خاطر مردم وایسادم و تو این شهر کار میکنم، مُزدم را میگیرم و براشون حرص میخورم، به خودم میگم اگه همچین آدم هایی منو تایید کنند جای تاسف داره، یاد گرفتم که کسی منو تایید کنه که ارزشمند باشه و تیمی منو قبول کنه که منو بالا میبره، از آدم های منفی دوری کنم و خودم را به آدم های مثبت بچسبونم، قراره برم بالا و نه پایین!!! از اینکه کتاب می خونم و کتاب منو دوست داره و منو راهنمایی می کنه از خدایم بسیار سپاس گذارم(خداجون عاشقتم) ، بذار آن بابا هم اینقدر بسوزه تا جگرش حال بیاد ولی من میدونم هیچ کاری نمیتونه بکنه، چون خودم را باور دارم و به کارم اطمینان دارم. برچسب‌ها: زندگی عصر طلایی...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر طلایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiasghari بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:09

برای اینکه از خودم ناراحت نشم به خودم میگم ظوری نیست حل میشه، اگه داری یا نداری مهم نیست، مهم اینه که ذهنم آروم باشه، پس برای داشتن و نداشتن خودم را حرص نمیدم، بلکه یاد میگیرم وجودم مهمه!!! از اینکه ضرر میبینم، نمی ترسم و از اینکه سود کنم اصلا! ذوق زده نمیشم، برای آدم های منفی زندگیم، هیچ انرژی هدر نمیدم و برای اونایی که خیلی دوستشون دارم، انرژی میذارم، طرف پیغام میده چرا باهام سردی میکنه، خودشم میدونه چقدر برام گران تمام شده که باهاش حرف زدم، چقدر انرژی ازم گرفته، و چه روزهایی از را بخاطر حرفهاش تلخ کردم، و حالا که درکم رفته بالا و اصلاً اهمیت نمیدم که هستش یا نیستش، داره دردش میگیره، بماند گذاشتمش کنار!!!! بجاش دارم با آدم هایی که منو میبرند بالا، میبرند بالا و بالاتر راه میرم و وقتی میبینمشون دلشاد میشم، انگار رنگ به رنگ زندگیم رنگین کمان تر میشه و حال دلم خوبتر، تمرین میکنم سخاوتمند باشم و ارزشمندترین دارایی های جهان را به خودم جذب کنم، برای داشتن و نداشتن ها و برای بدست آوردن و از دست دادن ها روزگارم را تلخ نمی کنم و فقط بزرگ و بزرگتر میشم، آنقدر بزرگ که دیگه کسی نتونه منو حتی هل بده و برعکس من بتونم دست همه را بگیرم، دست آنهایی را که دستم را گرفتند و دست آنهایی را که بهم امید دارند و دست آنهایی را که من بهشون نیاز دارم و دست خودم را بگیرم که همیشه باهامه!!! برچسب‌ها: واگویی عصر طلایی...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر طلایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiasghari بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:09

زمانی دیر خواهد شد و نگاهی حسرت آمیز که گذشته را شخم میزند، گذشه ای که برای آینده تلاش کرد ولی آینده ای که گذشته را محکوم کرد، خبر رسید که برگ برنده ات رو شده و تو دیگه نمی تونی مخفی بمونی، خودت به خودت میگی، چه برگ برنده ای!!! مگه من غیر از گذشته ای خالی و آینده ای مبهم چیز دیگه ای دارم!!! شاید اشتباه فکر می کنند، شاید دیدشون نسبت بهم خوش بینانه است، ولی درست می گفتند، و من بعد از آن روز دنبال برگ برنده ام گشتم و پیداش کردم، همه ماها یک برگ برنده داریم ولی دنبالش نمی گردیم ، فقط باید باور داشته باشیم که برگ برنده وجود داره... برچسب‌ها: مفهومی عصر طلایی...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر طلایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdiasghari بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:09